....................

در زمستان خواب خرگوش

آفتاب سرد چه میداند 

از مرگ درخت بلوط کهنسال 

وقتی شب و روز به هم می رسند 

روباهی آهسته از خیالم میگذرد 

به دست برگی به قتل میرسم 

موهایم را باد به تاراج میبرد 

چشم هایم دو اقیانوس میشوند

متلاطم مواج تیره 

اما انگار لبخندی روی صورتم خراشیده شده

زیر آخرین کاج جنگل 

با فرشته ی مرگ چای مینوشم

خرگوش از خواب میپرد...

 

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • Raphael ‌‌
    • Monday 20 December 21

    رژ مشکی

    بعد از بانداژ کردن سینه هاش سمت میز ارایشش رفت و خط چشم پهن و کشیدشو سریع کشید سایه چشم مشکی رو پشت پلکاش کشید و رژ مشکی ای که پوستشو حتی رنگ پریده تر نشون میداد رو برداشت...کمی فکر کرد و اونو سر جاش گذاشت ، ارایششو پاک کرد و به سمت کمدش رفت و هودی اورسایزشو پوشید جوراب شلواریشو پاش کرد و جین مشکی زاپ داری که بیشتر قسمتاش پاره بود روش پوشید و سویشرت قرمز مشکی راه راهشو روی هودیش پوشید موهای کوتاهشو که بخاطر لباس پوشیدن بهم ریخته بود مرتب کرد و جلوی آینه رفت....به اینه نگاه کرد و با بی حسی دوباره به سمت کمدش رفت...سویشرت و شلوارش در آورد و جوراب شلواریشو گوشه اتاق پرت کرد و جین ساده ی مشکیشو در آورد و با عصبانیت پوشید و کلاه هودیشو روی موهاش کشید هنزفریشو برداشت و بعد گذاشتن گوشی و هنزفریش تو جیب هودی سمت در خونه رفت و بعد پوشیدن الستارش با مکث ازش خارج شد...توی آسانسور به دختری نگاه کرد که هیچ حسی توی چشماش نبود...هنزفریشو برداشت و میکس یک ساعته ی Shiloh dynasty رو پلی کرد...صدای آهنگ با پس زمینه ی بارونی که هوای شهر رو خاکستری کرده بود تنها نقطه ی ارامشش بود

    سعی کرد نگاه خیره و زمزمه های مردمی که از کنارشون میگذشت نادیده بگیره ولی متاسفانه استعداد تو لبخونی کمکی نمی کرد....اون دختره یا پسر؟ چرا سر تا پا مشکی پوشیده دیوونه ای افسرده ای چیزیه؟ چرا اینقد دور چشماش کبوده؟ فک کنم مریضه...کدوم احمقی تو بارون استار میپوشه؟ چتر نیاورده ک مثلا بگه کوله؟بچه های این دوره زمونه عجیب شدن چقدر رنگ پریدس...

    سرشو پایین انداخت و به پاهاش خیره شد...بعد یکم وایسادن دوباره راه افتاد و و سرشو بالا گرفت و گذاشت بارون صورتشو خیس کنه..دستاشو تو جیبش فرو کرد...گذاشت اشکاش بعد چند ماه از چشماش سقوط کنن...از آسمون ممنون بود که نمیزاشت کسی متوجه اشکاش بشه

    بارون شدید تر شد..به مردمی که با چتر از کنارش میگذشتن خیره شد و اروم قدم برداشت و به رودخونه ی متلاطم اون سمت خیابون ک فقط قسمت کمی ازش بخاطر ارتفاع معلوم بود خیره شد و اروم به سمت دیگه ی خیابون رفت که ماشینی با سرعت سمتش اومد و یکدفعه ترمز کرد...بی حس بهش خیره شد و بعد مکث کوتاهی به دوباره به راهش ادامه داد و از بالای پل به رودخونه ی پهن و پر جنب و جوش پایینش نگاه کرد و روی نیمکت روی پل نشست با حس یه چیزی توی جیب شلوارش دستشو توی جیب شلوارش برد و رژ مشکی رنگی رو درآورد.. حتی نمی دونست کی اونو توی جیبش گذاشته...بهش نگاه کرد و اونو تو رودخونه پرت کرد...سیگارشو از تو جیب شلوارش در اورد و بین لبای بیرنگش گذاشت و روشنش کرد

    از جاش بلند شد و لبه ی پل نشست و و به رودخونه خیره شد رودخونه ای که دوست عزیزشو ازش دزدیده بود...دوستش خسته بود...درک میکرد...خسته بود از مردمی که بخاطر ظاهرش اونو جنده خطاب میکردن از پدر و مادری که کمی از بقیه نداشتن و مدام بهش تهمت میزدن از نگاههای مردم و حرف مردهایی که حرفای کثیفی بهش میزدن...فقط بخاطر ظاهرش...چند ماهی میشد که تنها دوستشو از دست داده بود..تنها کسی رو که ظاهر تیره و آرایش دارکشو و لباساشو درک میکرد و قضاوت نمی کرد...اما اونم دیگه خسته بود..خیلی خسته تر از اونی که آهنگ یک ساعته ی شیلو رو تموم کنه انگار حالا نوبت اون بود

     


    Father forgive me for you know that I am always sinning
    I tend to watch this body then more liquor fucking up my system
    Excuse my language that's a hang up on how shitty I've been feeling
    I'm sorry I've failed now with traction, and now that's it been a privilege 

    ?Cause I've been solo for so long

     

     

    هیچوقت آدما رو از روی حرفاشون از روی ظاهرشون و حتی رفتارشون قضاوت نکنید هرگز! ما از درون آدما خبر نداریم...کسی که افسردگی شدید داره نیمی از مواقع نشون نمیده و شاد به نظر میاد پس خنده هاشو باور نکنید 

    مردمو از رو ظاهر قضاوت نکنید هر کس میتونه هر جوری که دوست داره باشه و این به هیچکس جز خودش ربطی ندازه 

    هیچوقت حرفارو باور نکنید اونی که میگه حالش خوبه شاید فردا خودکشی کنه

     

     

     

    دانلود موریک

  • ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • Raphael ‌‌
    • Monday 20 December 21

    چالش سی روزه ی موسیقی

  • ۰
  • نظرات [ ۹۵ ]
    • Raphael ‌‌
    • Tuesday 23 November 21

    ستاره دنباله دار

    _میدونی اولین ستاره ی دنباله دار چجوری بوجود اومد؟
    +نه چجوری؟
    _یه روز به فرشته که بین فرشته ها محبوب بود و همه خیلی دوسش داشتن؛ عاشق یک انسان شد؛همون روز رفت تا با خدا موضوع رو مطرح کنه، خدا اجازه ی با هم بودنشونو نداد و فرشترو به شدت منع کرد و دیگه نزاشت بره روی زمین، اون شب فرشته غمگین و کلافه بود و نشست یدونه سیگار روشن کرد و قبل اینکه خدا بخواد مچشو بگیره انداختش دور، اون شب اولین ستاره ی دنباله دار تو آسمون دیده شد، بعدشم فرشته خودکشی کرد و خدا بکی از فرشته های خوبشو از دست داد.
    ازون شب به بعد آسمون پره ستاره دنباله دار شد؛ دوستای فرشته به یادش سیگار روشن کردن و قبل اینکه خدا بفهمه انداختنش دور.

     

    پ.ن. من ننوشتم

  • ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • Raphael ‌‌
    • Sunday 21 November 21

    فیلتر سیگار

    + میدونی چرا دنیا داره نابود میشه؟

    _ چرا؟

    + چون شما آدما به جای این که فکر کنین باور میکنین

    _ چی...؟

    + باور! همه چیزو باور میکنین جای این که بپرسین...فکر کنین...کشف کنین...

    _ خب...یه سری چیزا درسته باور کردنشون مثل...دین؟

    فرشته پوزخندی زد و از هفتمین سیگار کام گرفت...بال هاشو تکون داد و به دختر نگاه کرد

    + تو دینت گفته فرشته حق انتخاب نداره نه؟ پس چرا من انتخاب کردم؟

    _ شاید تو با بقیه فرق داری!

    +ما همه نسخه های کپی شده ی یه طرحیم کسی با اونیکی فرق چندانی نداره...

    _ انتخاب تو چی بود؟

    +تو بودی و این منو با همه متفاوت کرد

    _ حالا چی میشه؟

    +باید قیمتشو بپردازم

    _چی؟

    فرشته فیلتر سیگارشو انداخت و به دختر نزدیک شد...لبهاشو بوسید...و لبه ی پشت بوم نشست و به دختر نگاه کرد

    ستاره دنباله دار از آسمون شب گذشت و فیلتر سیگار خاموش شد 

  • ۰
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • Raphael ‌‌
    • Saturday 20 November 21

    Breathes

    در بی حسی مطلق قدم میزنم 

    انگار احساسات کم و رنجورم را

    گوشه ای بی غرض به قتل رسانده ام 

    و جسد بی جانشان را 

    زیر آخرین درخت سبز وجودم 

    به خاک سپرده ام 

    به راستی 

    کدام یک را باور کنم؟ 

    منی ک کنج جهان مانند لاشه ای 

    آهسته میپوسد 

    یا منی ک نفس میکشد...حرف میزند...

    کدام را باور کنم؟

    نفس هایم آهسته تر شده 

    چشم هایم بی روح تر

    لبخند های آبرنگی ام کمرنگ تر

    تنها نفس میکشم

    و دیگران نامش را زندگی می گذارند...

     

  • ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • Raphael ‌‌
    • Friday 19 November 21

    Flower disorder +دستخطم

    کاش میشد این گلهارو بهت هدیه بدم عزیزم...

     


    دانلود ویدیو

  • ۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Raphael ‌‌
    • Friday 22 October 21

    هودی قرمز

    هودی آبیتو پوشیدی و از خونه بیرون اومدی ، بدون چتر....هنزفریتو توی گوشت گذاشتی و اهنگو پلی کردی ، مگه نمیدونی من از این کار بدم میاد؟ توجهت باید مال من باشه حتی اگر دیر باشه...

    آروم آروم قدم میزنی وقتی همه دارن میدوئن...صورتت هیچ حسی رو منتقل نمیکنه،  کاش میتونستم دستاتو بگیرم و اینقدر تو چشمات خیره شم تا لبخند بزنی...دستاتو توی جیبت فرو میکنی و سرتو پایین میندازی ، چرا با خودت اینکارو میکنی؟ زندگی کن...حتی به جای من 

    روی نیمکت روی پل میشینی و به آدما خیره میشی آدمایی که انگار هیچ رنگی ندارن و بارونی که می باره کدر ترشون میکنه...این پلو یادته؟ اولین بوسه...به دختر بچه ای که پالتوی قرمز پوشیده خیره میشی...منو یاد هیگانبانای سرخ می ندازه

    زمزمه میکنی"هیگانبانا" ، ظاهرا منو خیلی خوب شناختی...آهنگ برای بار دهم پخش میشه و اون بچه هنوز تنها ایستاده و آروم میلرزه...سیگارتو در میاری و روشنش میکنی ، حالا صورتت توی دود محو شده...با این که خیلی قشنگه اما میدونی که ازش متنفرم...کاش سیگار بودم 

    از جات بلند میشی و میری رو لبه ی پل میشینی و به دختر بچه نگاه میکنی که انگار آروم گریه میکنه و به آدمایی که از بارون فرار میکنن با التماس خیره شده...روبروت می ایستم و به چشمات خیره میشم...و تو به دختر بچه نگاه میکنی 

    چشماتو میبندی...بازشون میکنی و به من نگاه میکنی

    بعد چند سال بالاخره لبخندتو دیدم...دستاتو دور گردنم حلقه کردی

    و آمبولانس کسی رو که هودی آبیش حالا قرمز بود با خودش برد

     

    دارکلایت

     

    2ending 

    پک عمیقی ب سیگاری که مثل خودم خاکستری شده میزنم، تو سیگار دوست داشتی، ولی نه برای من. الان که نیستی جلومو بگیری، بذار خودم ب حال خودم سیگار بکشم...

    فیلتر تموم شده شو زیر پام له میکنم و سمت لبه ی پل میرم. به آبای تموم نشدنی زیر پام خیره میشم. شاید همه اشکای من اینجا جمع شدن. میتونم بی قراری شونو برای اینکه دوباره بهشون برگردم، ببینم. ب دختر بچه و پالتوی قرمزش خیره میشم. شاید آخرین بار باشه که تصویرش تو ذهنم نقش می بنده...

    دوباره به رود پر آب زیر پل خیره میشم. سمت پل می ایستم و چشمامو می بندم.

    بازشون میکنم. جلوم ایستادی. آسمون سیاه چشمات جلوم ایستاده. کجا رفته بودی؟ برای ابدی کردن قولت برگشتی؟ همون قولی که تا ابد با هم بمونیم؟ حتی بعد مرگ...؟

    لبخند میزنم و به آخرین اشکم اجازه ی ریزش میدم. دستامو دور گردنت حلقه میکنم و ب بوسه می گیرمت.

    خودمو به عقب هول میدم...با من میای...مرگ توی آب میتونست انقدر حس رهایی باشه...؟

     

    الا

    دانلود موریک

  • ۱
  • نظرات [ ۴۲ ]
    • Raphael ‌‌
    • Sunday 17 October 21

    زیر درخت

    به چشم هات خیره شدم و تو به کتابی که بین دستات گرفته بودی دقیقا ۱۳۶۷ روز گذشته و من هنوز به تو نگاه میکنم و به لب هایی که به ندرت لبخند میزنن،  به دستت که رو چمنه خیره میشم ، کاش میتونستم دستتاتو بگیرم و تا ابد به قفلش نگاه کنم ، کاش میتونستم ولی میدونی که...زند،ی با من بد قهر کرده 

    هودی آبیت زیادی برای هوای سرد امروز نازکه...آفتاب میتابه اما سرمای امروز اومده که بمونه. کاش میتونستم بدن لاغرتو تو بغلم حل کنم میترسم سرما بخوری. دیروز برای بار هزارم یواشکی گریه کردی...ولی خوشحالم که بارون بارید و کسی نفهمید ، تو باید قوی بمونی تو به من قول دادی ، کاش بارون بودم...

    آهنگی که زمزمه میکنی زیادی برای خوندن دردناکه و چشمات زیادی برای گریه نکردن شیشه ای شده عزیزم...زیر درختی نشستیم که هیچ خاطره ای باهاش نداریم...میخوای خاطره های جدید بسازی؟ 

    روی چمنا دراز کشیدی و به آسمون نگاه میکنی...داری به من فکر میکنی؟ نمیدونم کاش باهام حرف بزنی...کتاب و میبندی ، منم دراز میکشم...به من نگاه میکنی...داری به من نگاه میکنی؟

    موهای کوتاه و چتریای نامرتبت هنوز مثل قبلن...کاش بتونم مرتبشون کنم...از قطره اشکی که از چشمات چکید متنفرم...بلند میشی و لباستو میتکونی و دور و دور تر میشی

    وقتی که رفتی کتابتو رو سنگ قبرم جا گذاشتی

     

     

    قولم به چومی

     

     

    دانلود موریک

  • ۰
  • نظرات [ ۶۶ ]
    • Raphael ‌‌
    • Friday 15 October 21

    جدال چشم و ستاره

    به ستاره ها خیره شده بودی

     چشم هات پر از درخششی بود که زیباتر از هر ستاره ای منو به دوردست ها میبرد 

    کاش منو میدیدی  که هر ثانیه چطور توی موهات غرق میشم 

    توی چشم هات نفس می کشم 

    و با لبخندت میمیرم 

    کاش میتونستم دوباره دست های کوچیکتو تو دستام بگیرم 

    ولی زندگی هیچوقت منو نمیدید....

  • ۰
  • نظرات [ ۳۱ ]
    • Raphael ‌‌
    • Tuesday 12 October 21
    طی یک حادثه آتش سوزی آسایشگاه روانی باغ بهشت آتش گرفت اما تمام بیماران نجات پیدا کردند ، جز یکی!
    او را زیر درخت ویستریا دفن کردند
    اما روح او هنوز در آسایشگاه پرسه میزند. دختری با موهای بلند که بین ادریسی ها نشسته یا در اتاق ها قدم می زند
    گفته میشود روی قبر او ادریسی های آبی ای روییدند بی آنکه از قبل در آن جا گلی کاشته شده باشد
    و همیشه در حیاط و اتاق های آسایشگاه گل هایی میشکفد که مشخص نیست از کجا می آیند

    نویسندگان