در زمستان خواب خرگوش

آفتاب سرد چه میداند 

از مرگ درخت بلوط کهنسال 

وقتی شب و روز به هم می رسند 

روباهی آهسته از خیالم میگذرد 

به دست برگی به قتل میرسم 

موهایم را باد به تاراج میبرد 

چشم هایم دو اقیانوس میشوند

متلاطم مواج تیره 

اما انگار لبخندی روی صورتم خراشیده شده

زیر آخرین کاج جنگل 

با فرشته ی مرگ چای مینوشم

خرگوش از خواب میپرد...