شکوفه ی دهم

تو...شکوفه ی بنفشه...

روز ها گذشت...

طلوع ها و غروب ها

انتظارم چون طناب داری

گردنم را درآغوش کشید...

من منتظر ماندم 

با گلدان بنفشه ای در دستم

خورشید کوچک رویا هایی که 

معصومانه از دست هایم جوانه زد...

تو...

تو عزیز خورشیدی 

نیامدی و فرزند کوچکت

دو دستهایم باقی ماند

آن روز که مرا رها کردی

در پی کدام تعریف بودی؟

حقیقت یا رویا های پوچ؟

تو...

شکوفه ی ضعیف

وقتی خاک قلبم را

 فتح میکردی...

و خورشید جهانم را 

عوض میکردی...

فکر نکردی

بدون تلالو وجود تو

چگونه چشم هایم را

باز کنم؟

تو عزیزم...

مرا در خودم غرق کردی...

مرا با خاطراتم به دار آویختی...

توهم؟

یا واقعیت؟

تو کدامی عزیز خورشیدی؟

دست هایم را رها کردی...

چشم هایم را خالی

قلبم را سرد

لبخند هایم را 

لبخند های گرمم را

عریض و بی معنا کردی...

تو عزیز کوچک

مرا به کدام خاک فروختی؟

سرد بودم...رفتی

زمستان آمد

و همه چیزم را با خود برد...

 

 

  • ۱۲
  • نظرات [ ۲۴ ]
    • Raphael ‌‌
    • Friday 26 February 21

    شکوفه نهم

    تو..شکوفه ی یخ

    در سرمایی که دستهایم را به آتش میکشد

    من به انتظار عطر بودن تو

    زیر بارانی از خون

    منتظر میمانم

    و به آسمانی خیره میشوم

    که وجودت را از من گرفت

    تو ...عزیز سرد

    تویی که ترکم کردی

    در روز زمستانی ای که من طلوع کردم

    من طلوع کردم

    اما تو من را پر از غروب کردی

    من منتظر میمانم

    منتظر میمانم تا انتظارها هم غروب کنند

    تا زمانی که باران اشک هایم را محو کند

    تو...عزیز سرد من

    من تمام گرمایم را دادم

    تا به زمستان وجود تو برسم

    اما چه غمگین

    تنها رها شدم

    عزیزم تو را به تمام شکوفه های شفافی ک میبارد قسم

    بیا دست های سردم را منجمد کن

    و بگذار در آغوشت بمیرم

    تو عزیز روسی

    من از تمام سرمایی که

    مرا در خود دفن کرده

    تو را میخواهم

    تو ...عزیزم

    و سوگند به تمام جسمی که از من

    زیر این درخت مانده

    و لب هایی که بیرحمانه

    به لبخندی مرده بازگشته است

    من در انتظار تو

    شب ها و روزها

    دوباره خواهم مرد

    و زیر همین درخت

    منتظر خواهم ماند

    حتی با وجود جسدی از من

    که چیزی از آن نمانده

    عزیز روسی 

     

     

     

  • ۸
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • ●𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐲 𝐦𝐨𝐨𝐧●
    • Thursday 25 February 21

    تولدت مبارک هوپ!

     

    تولد این کیوتی مبارک باشههه🥳🥳🥳

  • ۷
  • نظرات [ ۳ ]
    • ●𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐲 𝐦𝐨𝐨𝐧●
    • Wednesday 17 February 21

    شکوفه ی هشتم

    تو...شکوفه ی نارنج

    در این گرگ و میش آبی

    وقتی آسمان بی تکلیف رنگ میشود

    و سیاه بر گرمای سرخی خورشید غلبه میکند

    در کوچه هایی قدم میزنم ک عطر تو را دارد

    عطر حضور تو

    و آرامشت 

    تو...عزیزم

    تویی که دست هایت

    به لطافت ابر های پرتقالی ست

    و حجم وجودت

    بهارنارنج هارا 

    به چالش میکشد 

    تو شکوفه ی نارنج

    قدم میزنم در شهری ک عطر تو را بدوش میکشد

    بگذار توهم بودنت آرامم کند

    نمیخواهم ب بارانی فکر کنم

    ک پرپرت رد

    یا بادی که لب های شیرینت را بوسید

    و خاکی ک بدن ظریفت را در آغوش کشید

    عزیز دلم 

    تو را ب تمام شکوفه ها قسم

    برگرد

    برگرد تا بیش از این نشکنم

    برگرد شکوفه ی الماسی

    قلب شکسته ام را خاکی نکن

    تو عزیزم

    تو میدانی چقدر به تو وابسته ام

    آسمان بنفشمان را

    به گرگ و میش نفروش

    زیباست ولی گلبرگ هایت را میسوزاند

    عزیزه بهاری

    برگرد تا

    تو را با بوسه هایم تبرک کنم

    تا تو را در آغوشم خواب کنم

    این روز ها

    اشک خون من است و

    درد و رنج نفس هایم

    میخواهی بیش از این ب مرگ تشبیه شوم؟

    تو شکوفه ی نارنج

    در توالی میان ابرهای آسمان غروب

    و خورشیدی ک آهسته زبانه میکشد

    در این خیابان خیس

     تا ابدیت منتظرت میمانم

    حتی اگر هزارسال طول بکشد

    و من بارها بمیرم

    و بمیرم

    و بمیرم...

     

     

  • ۱۳
  • نظرات [ ۹ ]
    • Raphael ‌‌
    • Tuesday 16 February 21

    ?who

    I need a walk, I need a walk

    نیاز دارم قدم بزنم، نیاز دارم قدم بزنم

    I need to get out of here

    باید از اینجا بزنم بیرون

    ‘Cause I need to know

    چون من باید بفهمم

    ?Who are you

    تو کی هستی؟

    :)

     

     

     

  • ۸
  • نظرات [ ۷ ]
    • aya ‌‌
    • Monday 15 February 21

    Feel just like a rockstar

     

     

     

     

     

     

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Raphael ‌‌
    • Monday 15 February 21

    یکم فضارو شادش کنم..

    داشیم دیرو زر میزدیم..

    اسم و فامیل معاون مدشون * کبری بی آزاره *

    سوژش کردیم 😂🚶🏻

    خادا بابخشه​​​​

  • ۱۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • aya ‌‌
    • Sunday 14 February 21

    King & Queen =}

     

     

     

     

     

     

  • ۱۲
  • نظرات [ ۵ ]
    • Raphael ‌‌
    • Saturday 13 February 21

    I

     

     

     

    But....I can't even remember who I'm supposed to be 

    I don't even know what you did was real or artificial love

    I can't understand anything 

    It feels like...I'm dead 

     

     

     

     

     

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۲۷ ]
    • ●𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐲 𝐦𝐨𝐨𝐧●
    • Friday 12 February 21

    Don't

     

     

     

     

    دریافت

     

     

     

     

     

     

     

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • Raphael ‌‌
    • Thursday 11 February 21
    طی یک حادثه آتش سوزی آسایشگاه روانی باغ بهشت آتش گرفت اما تمام بیماران نجات پیدا کردند ، جز یکی!
    او را زیر درخت ویستریا دفن کردند
    اما روح او هنوز در آسایشگاه پرسه میزند. دختری با موهای بلند که بین ادریسی ها نشسته یا در اتاق ها قدم می زند
    گفته میشود روی قبر او ادریسی های آبی ای روییدند بی آنکه از قبل در آن جا گلی کاشته شده باشد
    و همیشه در حیاط و اتاق های آسایشگاه گل هایی میشکفد که مشخص نیست از کجا می آیند

    نویسندگان