لباس باله ی مشکیشو پوشید و و منتظر قوی سفید موند تا حاضر بشه. اجرا چند دقیقه دیگه شروع میشد و زمان زیادی نداشتن... هندفریشو توی گوشش گذاشت و وویس همیشگی رو پلی کرد و چشماشو بست. حتی با وجود پرده های ضخیم قرمز بازهم میتونست تیزی نگاهشو بین تماشاگرها حس کنه.
بعد از حدود ۱۵ دقیقه همزمان با تموم شدن وویس صدای مجری رو شنید که تماشاگرها به تماشای اجرا دعوت کرد و آهنگ دریاچه قو از بلندگوها پخش شد. نفس عمیقی کشید و گوشی و هندزفریشو توی کیف همراهش گذاشت و آخرین نگاه رو به قوی سیاه توی آیینه انداخت و روی صحنه رفت. تک تک حرکات رو با ظرافت تمام جلوی چشمای خمار و سنگینش انجام داد و آخرین حرکت رو وقتی به چشماش خیره شده بود انجام داد و به لبخند کوچیک روی لبش لحظه ای نگاه کرد و برای ازدست ندادن تمرکزش ازش چشم برداشت و بعد تعظیم به پشت صحنه برگشت و به اتاقش رفت. سریعتر لباسهاش رو عوض کرد و بعد پوشیدن هودی اورسایز مشکیش و شلوار دودی و کلاهش از اتاق خارج شد و به سمت خروجی پا تند کرد.
بعد از خروج از ساختمون دیدش که روی پله ها ایستاده و با دسته گل رز سرخ و دستی که بازشده منتظره تا بغلش کنه...لبخند زد و به سمتش رفت و توی بغلش و بوی گل سرخ حل شد.
-سلام قوی سیاه کوچولو
آهنگ جدید نذاشتم این به نظرم بهترین بود