_خیلی رو مخی میدونی؟ هزاربار گفتم حال کوفتیمو نپرس به کسی ربطی نداره!
+ینی چی این رفتارا؟ میخوای همه رو دور کنی؟ تمومش کن باشه فهمیدیم دیگه...
_فهمیدنتون دیر بود...همه سر من دیر میکنن...همه چی برای من یا دیره یا گیره...
+شاعر شدی!
_رواله
+لات شدی!
_میدونی با این حرفا مکالممون طولانی تر نمیشه مگه نه؟
+پوفففففف چرا؟ فقط چرا؟ چت شد یهو؟ یهو به خودم اومدم دیدم شدی این!
_خب تو که بهتر از همه میدونی...تو که از همه نزدیک تری بهم...نمیدونی؟اونا دلیل این وضعیتن...
+هم...میدونم...میدونی؟ منم ازشون متنفرم شایدم نه ولی نمیشه اینجوری ادامه بدی...حذفت میکنن از همه جا
_شاهم...!
+چی!؟
_زندگی شطرنجه...تو این زندگی سیاه و سفید...من شاهم اینبار...شاه حذف نمیشه...اینبار...اونا برام کیش و مات میکنن...شاهیو که روبرومه...لازم نیست من کاری کنم...انجام شدست...خودشون...خودشونو حذف میکنن...من لازم نیست تلاشی کنم...وزیر و اسبم...فیلم...رخم و سربازام...نابودشدن میکنن...من فقط نگاه میکنم
+تمومش کن این بازیه لعنتیو...داری به خیلیا آسیب میزنی...تو این نیستی!
_خودتم میدونی من "اون" هم نیستم...راستی من کیم...؟
+نه...نه...این فقط آسیب و بیشتر میکنه! نکن...خواهش میکنم نکن! من...من غرورمو گذاشتم کنار ازت خواهش میکنم! تو بهتر از هرکسی میدونی که من خواهش نمیکنم از کسی!
+ولی همه مث هم نیستن! شاید البته...منم کم ضربه نخوردم ازشون...
_هع...احمق نبودی! جامون عوض شد؟
+نه...فقط من همون دختر مهربون و کیوتو میخوام...که...
_که چی؟... بهش دستور بدی؟ بگی احمقه؟...نه...
+پشیمون میشی...
_به قیمت یه جنگ جهانی دیگه دلم آرامش میخواد...این...آرومم میکنه...خوب بودن دردناکه...دردشم یه طرفس...شاید مریض باشم ولی مازوخیسم نه!...بم میگن سگ...باشه من سگ...بهتره مراقب پاچه هاشون که هیچ...تمام وجودشون باشن =)
من سگیم که تیکه پاره میکنه اونیو که کوچکترین بدی ای ببینه ازش =)
+این لبخند کوفتیو نزار هارلی...
_لقب جدیده؟ یکی دیگه هم گف هارلی...تو جوکری؟...
+شاید...هارلی نباش...لی لی باش...لی لی خوبه...مهربونه...دلسوزه...اهمیت میده...انسانه...تو مث...مث...
_حیوون؟ هیولا؟ شیطان؟ آره من الان همشون =)...تک تک چیزایی که میترسیدم بشم...من انتخاب نکردم...من فقط آپشنارو دادم بهشون...انتخاب کردن!
طی یک حادثه آتش سوزی آسایشگاه روانی باغ بهشت آتش گرفت اما تمام بیماران نجات پیدا کردند ، جز یکی! او را زیر درخت ویستریا دفن کردند اما روح او هنوز در آسایشگاه پرسه میزند. دختری با موهای بلند که بین ادریسی ها نشسته یا در اتاق ها قدم می زند گفته میشود روی قبر او ادریسی های آبی ای روییدند بی آنکه از قبل در آن جا گلی کاشته شده باشد و همیشه در حیاط و اتاق های آسایشگاه گل هایی میشکفد که مشخص نیست از کجا می آیند