دسته ی رز های سفید رو بیار 

میدونی که سفید ترسناک ترین و دروغین ترین رنگیه که دیدم 

اونارو بهم بده نیاز دارم رنگشون کنم 

مهم نیست اگر جعبه ی رنگم تموم شده 

من قرمز رگهامو دارم 

فقط رزارو بهم بده

 قلمومو بر میدارم 

و دیگه سفیدی نمی بینی 

شاید باید تمام رزای این باغو رنگ کنم 

فقط نمیخوام دیگه سفیدی ببینم 

حتی اگر پوست رنگ پریده ی خودم توی آینه باشه 

غم اینجاست که من از قرمز هم متنفرم ، میترسم ، نمیدونم شاید...

ولی چاره ای نیست ترس بهتر از دروغه

بزار خودمو تو این اتاق حبس کنم 

بزار اینجا خودمو زیر پرده ها دفن کنم 

رزاتو برات رنگ میکنم فقط بیارشون 

مجبورم نکن برم بیرون 

بیرون زیادی رنگ داره 

همین که این دوتا رنگ رو میبینم در عذابم 

رزارو بیار 

قلمومو بده 

و برو 

نمیتونم تحمل کنم

ترجیح میدم با شیطان سکوت کنم 

و از این پنجره باغ رزای سفید و نگاه کنم