گل اسمرالدو

 

در شهری کوچک واقع در ایتالیا ، مردی با چهره ای زشت و غریب زندگی میکرد. اون در تمام زندگیش درهای قلبش رو بسته و از همه فاصله گرفته بود. هرروز رو با خشم از چهره ی خویش سپری میکرد. 
تنها دلخوشی اون باغچه ی پر از گلی بود که داشت و گلهای زیبایی پرورش میداد. اما بعد از مدتی، زنی کولی از حصار باغ بالا رفته و گل هارو میچید. 
مرد متوجه شد که گلها شبانه دزدیده میشن... بنابرین شب ها نگهبانی باغ رو میداد اما در نهایت باز هم خواب سراغش رو میگرفت و زن بیصدا میآمد و میرفت. 
شبی مرد خودش رو به خواب زد و زن رو از دور دید تا اینکه خشمم به کنجکاوی تبدیل شد و وی رو تعقیب کرد. 
مرد متوجه شد، زن که نامش اسمرالدو هست گلها رو میفروشه تا بتونه در این دنیای بیرحم زندگی کنه، مرد میخواست به اسمرالدو کمک کنه... اما از طرفی میترسید اگر اسمرالدو چهره ی ترسناک وی رو ببینه ازش متنفر بشه، برای همین هم هر شب اجازه میداد تا از گلهایش بچیند و خودش هم از دور وی رو ستایش میکرد. 
عشق اسمرالدو انقدر در قلب مرد شکوفه زد که وادارش کرد گلی در باغچه ش برویانه که در هیچ کجای دنیا وجود نداره. پس از تلاش ها و شکست های بیشمار مرد، گلی زیبا به نام اسمرالدو پرورش داد اما افسوس که دزد گلها و قلبش هرگز بازنگشت. 
نه در سایه ی خورشید و نه در نور مهتاب، 
اسمرالدو مرده بود به جرم هویتش؛و تا ابد مرد موند و باغچه ای از گلهایی که هرگز وجود نداشتن. 

*اگه تئوری های BTS و خونده باشین میدونین که تو Fake love هم به این داستان اشاره شده که تو آلبوم love 

اینم عکس این گل ^^ 

اینم نقاشی ^^

 

 

دریافت